۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

lمشاهدات من از تظاهرات امروز به همراه فیلم

باردیگرفریادمرگ بردیکتاتور درخیابانهای مرکزی تهران طنین انداز شد...هسته ی اولیه تجمع ساعت ۳:۴۵ از میدان توپخونه شروع شد.مردم به یکباره با شعار الله واکبر به حرکت در آمدند که در این هنگام مزدوران از داخل محوطه ی بانک ومسجدی که در گوشه ی میدان است با موتور به سمت جمعیت در پیاده روها هجوم آوردند وسیل جمعیت به داخل خیابان فردوسی حرکت کرد وشعار مرگ بر دیکتاتور همه جا پر شد جمعیت به سمت چهار را استانبول وقسمتی هم به خیابان منوچهری روانه شد...در داخل خیابان منوچهری کاسبهای مغازه ها هم به مردم پیوستند ودر آنجا چند تا از مزدوران کتک مفصلی از مردم نوش جان کردن ...صحنه های جالبی بود جای شما خالی ...نکته مهم این تجمع غافلگیری مزدوران بود که نیروهایشان سر درگم بودند تعدادشان هم خیلی کم بود چون مردم در خیابانهای اطراف پراکنده شده بودند ودر دسته های کوچک وبزرگ شعار میدادند ...یکی مغازه های آنجا از مردم خسته با چای پذیرایی میکرد که با خشونت مجبورش کردند بساطش را جمع کند...درود بر مردم سبز اندیش که با وجود این اطلاع رسانی محدود اینچنین شجاعانه حضور پیدا کردند وبار دیگر خواب دیکتاتور را آشفتند..جمعیتی بالغ برپنج هزار نفر را من برآورد کردم که به نظرم خیلی عالی بود با توجه به اینکه خیلیها نمیدانستند حتی کاسبهایی هم که به مردم می پیوستند متعجب بودند که مگر امروز چه خبراست وبعد حسابی ذوق زده میشدند والله واکبر میگفتند.هدف ما تبلیغ وآمادگی برای عاشورا بود که فکر میکنم به این مهم رسیدیم...فیلمی که یکی از دوستانم گرفت در اینجا لینکش را قرار میدهم.

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

می شنوی؟ نفس دیکتاتور به شماره افتاده است!

ديشب براي اولين باردركوچه هاي منطقه ي پونك تهران صداي الله واكبر ومرگ برديكتاتور از بلندگوي دستي شنيده ميشد ومردم بر پشت بامها وپشت پنجره ها جواب ميدادند...درنجف آباد كه شهري كاملا سنتي است صداي مرگ برديكتاتور از بلندگوهاي مساجدي كه تا كنون لانه ي مزدوران بوده است با صداي رسا شنيده ميشود...در شهر مذهبي قم كه تا كنون مدعي بودند پايگاه سنتي حكومت است جمعيت ميليوني يك صدا شعار ميدهند ان كسي كه ميگويد عادل است دروغ ميگويد او قاتل است...همه ي اينها نتيجه رحلت شهادت گونه ي ايت الله است كه هر چند وجود نازنينش در ميان ما نيست ولي با رحلت خود اخرين ضربه را بر پيكر نيمه جان ديكتاتور وارد كرد...دامنه ي جنبش روز به روز وسيعتر ميشود وهمينطور كه اين روزها ميبينيم شهرهاي كوچك وسنتي نيز درگير اين موضوع ميشوند....روز عاشورا ضربه ي اخر را بر پيكر فرسوده ي ديكتاتوري وارد خواهيم كرد ومنتظر جشن ازادي خواهيم ماند!

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

امشب چه یلدایی دارد دیکتاتور(گزارش خروش میلیونی قم)

ازاتفاقات مهم وغیر قابل باورقم برای شما گزارش میکنم...درود بر ملت سبز ایران واقعا حماسه عظیمی بود اصلا زبان قاصره از توصیف جمعیت میلیونی که امروز درقم خروشید و نقطه ی عطفی شد برای جنبش سبز...من هنوز گیج ومنگم..به خدا هنوز حالم از اینهم شکوه دگرگونه وتپش قلب دارم ساعت۸:۳۰ جلوی کوچه ی بیت آیت الله جمعیتی بالغ بر صد هزار نفر جمع شده بود که داشت کم کم شعارها شروع میشد یک آخوند جوانی بالای بلندی میکروفون را گرفت وگفت حاوی دو تا پیام از حاج احمد منتظری پسر آیت الله است اولیش کتبیه که اون رو خوند ومردم شعار میدادند وبعدش گفت گوش کنید پیام شفاهی ایشان این بود که نظم را رعایت کنید وشعارهای انحرافی ندهید معلوم بود که این پیام شفاهی به ایشان تحمیل شده ولی مردم شروع کردند به شعار... جمعیت هر لحظه اضافه میشد ومردم شعار میدادند محمود خاین آواره گردی خاک وطن رو ویرانه کردی کشتی جوانان وطن الله واکبر... کردی هزاران در کفن الله واکبرمرگ بر تو مرگ بر تو وهمینطور... محرم ماه خونه یزید سرنگونه ...از اونور هم حکومت یه وانت با بلند گوهای قوی آورده بود وقران پخش میکرد برای اینکه نبض کار رو دستش بگیره ولی مردم شعار میدادند قرآن به سر نیزه که میگن همینه... قران به سر نیزه که میگن همینه ...بعدش هم ریختند وبلند گو رو درب وداغون کردند وصدای اون رو قطع کردند دیگه به هیچ وجه سر وته جمعیت پیدا نبود از بالای ساختمون داشتند از ملت فیلم وعکس میگرفتند که مردم شعار میدادند ننگ ماصداوسیمای ما...چقدر بهت پول دادند دوربین به دستت دادند... جیره خوار حیا کن دوربینتو رها کن ...که بالاخره مزدورها از رو رفتند وبرای نیم ساعتی گورشون رو گم کردند...بعد هم جنازه ی آقا بالای یه وانت اومد وبه سختی از کوچه ی بیت خارج شد مردم الله واکبر میگفتند وشعار میدادند منتظری نمرده دیکتاتوره که مرده ...به خدا قیامتی بود که باید خودتون می دیدید ..بعد جمعیت مقابل صندوق بسیجیان که تابلوی بزرگی از عکس دیکتاتور داشت رسیدند وشعار میدادند این ماه ماه خونه یزید سرنگونه ...محرم ماه خونه بسیج سرنگونه ...همینطور مثل سیل جمعیت سبز پوش میخروشید وهر قسمتی برای خودش شعار میداد وجنازه حرکت میکرد وانبوه جمعیت که به خدا قسم تا بحال نظیر همچین جمعیتی را ندیده بودم حرکت میکرد چقدر شعارها هر لحظه رادیکالتر میشد مرگ بر دیکتاتور ورد زبون همه بود من متاسفانه چون باید به تهران بر میگشتم ساعت ۱۰خودم را از داخل جمعیت خارج کردم تا به کارم برسم ساعت ۱:۳۰ رسیدم ولی تعجب میکردم چرا توی خبرها این واقعه ی مهم بازتاب نداشته فهمیدم که مشکل از این اینترنت لعنتیه که این لعنتیها مختل کردند کلی فیلم دارم ودارم پر پر میزنم که دیگران هم ببینند حتما امشب یا فردا به محض اینکه بشه میزارم فیلمها رو تا ببینید ولذت ببرید من هم تسلیت میگم به ملت ایران هم به خاطر این شکوه وشجاعت ملت تبریک...وقتی که بر میگشتم از جلوی مصلی رد شدم ودیدم تا خرخره این تو مامور زره پوش دپو کرده بودند اتفاقات بعد رو نمیدونم فقط همین ها رو هر چند نمیتونم خوب بیان کنیم ولی واقعا برین حالشو ببرین امشب خامنه ای شب یلدای بدی رو خواهد گذروند

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

من منتظرم تا محرم گردد!

صدای هل من ناصرا ینصرنی شهیدان سبز در گوش ایران پیچیده است وکل یوم عاشورا وکل ارض کرببلا...یاران واقعی حسین که هر جا ستمی از یزیدیان دیده اند سکوت نکرده اند وسینه های خود را سپر تیرهای خولیان زمان کرده اند علی اکبروار به میدان آمدند ومعنای ثارالله را بعد از سالها به من باز آموزی کردند...امروز از هر روزی بیشتر شیفته ی حسین ومرام یارانش شده ام امسال محرم حال وهوای سال ۶۱ هجری قمری را دارد...خون شهیدان از زمین می جوشد وبه یاد مظلومیت سهراب وکیانوش ودهها شهید به خون خفته ی دیگرکه به حق علی اکبرهای زمانه اند مویه خواهم کرد واز ضجه های م تیری خواهم فرستاد بر سینه ی یزید زمان...الحق که تو روی شمر ویزید را هم سفید کرده ای یزید سال ۶۱ حد اقل بر زنان ترحم میکرد اما تو ای یزید زمان گلوی ندای زینب سرشت ما را با تیغ سنان دریدی وبر جنازه ی پاکش خندیدی ترانه ی ما را وحشیانه از هم دریدی وجنازه اش را به آتش کشیدی...خواب از چشم شما یزیدیان بی رحم خواهم گرفت ..تقاص درد ورنج علی اصغر خردسالی را که در ۲۵تیر ماه بر اثر گازهای مسموم اشک آور وفلفل به خود پیچید والعطش گفت را خواهم گرفت...بیاد برادرانی که عباس وار در پی یاری برادر به خون خفتند یا همچون برادر کیانوش آسا در خرابه های اوین غل وزنجیر شده اند به میدان خواهم آمد واز شیعه بودن خود نهایت استفاده را خواهم کرد!

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

به یاد شیرپیرعرصه اصلاحات که حسرت بر دل شکجه گرا ن گذاشته است


چگونه با دشمنت، به دوستــی تا کنـم؟/ تورخت زندان تنت، ومن تماشا کنـم
تو وقف زندان تنت، ومن بمانم خموش/ قســــــم به زن نازنم، اگر محابا کنم
اگرچــه تلخست حق، نمی توانم نهفت/زبان از آن بایدم، که آشکـــــارا کنم
زبان ســـــرخ مرا، غم سر سبز نیست/ به پای حق میروم، ز سر چه پروا کنم
ز نور یک آیه بس، که با گلی روشنی/ به شام زندانیـان، دریچــــه ای واکنم
گروه دور از خــدا، مدار جهلند و ظلم/خدای من! کافـرم اگـــر مـــدارا کنم
هـزار یوسف ببین، به بنـــد اینان اسیر/نـه موجب لعنتی که بر زلیــــخا کنم
نه باعث تهمتی، که گـرگ را بسته اند/ بگو که از این گنه، چرا مبـــرا کنم
به حکم دیوان بلخ، چه نارواها رواست /نقیب احکـامشان، بیار امضــــا کنم

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

جنایت علیه بشریت/اکبرگنجی


این مطلب در گویا نیوز
ماه رمضان است. عارفان گفته اند کم خوردن،کم خوابيدن و کم سخن گفتن راه رويت و مشاهده ی يار است. اما گرسنگی، تشنگی، کم خوابی و کم گويی رمضان سال جاری، برای دور از معنايی چون من فقط و فقط رويت و مشاهده ی چهره های داغون شده را به همراه آورده است. از خود می پرسم: به کدام دليل و مصلحت امر الوهی اجازه می دهد تا به نام او و به حکم او، با بندگان او چنين کنند؟ مگر نگفته اند ساختار عالم هستی به گونه ای است که رحمت اش بر غضبش تقدم دارد؟ پس چرا جز بارش غضب و تسلط جباريت چيزی نصيب ما نمی شود؟
ديدن عکس های بازداشت شدگان در دادگاه های استالينيستی، روح و جسم آدمی را متلاشی می کند. جنايتی که در مقابل چشم همگان در حال وقوع است، به جسم قربانيان محدود نمی گردد، شخصيت آنان را ترور می کند. به غم و انده وصف ناشدنی خانواده ی بازداشت شدگان که اين تصاوير را می بينند نينديشيد، فقط و فقط به اين فکر کنيد که پس از ترور شخصيت فرزندان دلير ايران در دادگاه سلطانی ، وقتی آنان به سلول های انفرادی باز می گردند، بر روح تک تک آنان چه می رود ؟ او بايد در تنهايی با تيشه به جان خود بيفتد که چرا تسليم خواست و ميل جنايت کاران شد؟ اين آن چيزی است که ديده نمی شود. اين آن جنايت بزرگی است که کسی بدان فکر نمی کند. اين آن لذت عظيمی است که بازجويان و سلطان را شاد می کند.
بزرگی را می شناختم که رفته رفته آب شد و به ديدار ابديت شتافت. او را بازداشت کرده بودند و در غذايش مسهل ريخته بودند، بعد هم او را به دستشويی نمی بردند. وقتی در سلول انفرادی لباس های آن مرد بزرگ کثيف می شد، بازجويان جمع می شدند و به او می خنديدند که مرد به اين بزرگی نمی تواند خود را نگه دارد. در زندان بودم که جان به جان آفرين داد. ديدم که دهها هزار تن در تشيع جنازه او شرکت کردند، جنايتکاران زير تابوت آن انسان پاک را گرفتند و کسی که شخصاً فرمان داده بود او را بازداشت کنند و رويش را کم کنند، برای شهادت او پيام داد تا جسم آن بزرگ مرد را از آن خود کند. شب بود و من در تنهايی به تلويزيون نگاه می کردم و می گريستم. مسئول حفاظت اطلاعات وارد اطاق من شد و ديد که گريه می کنم. گفت چه شده است؟ گفتم شما او را کشتيد و حال اين چنين برای او مراسم بر پا می کنيد؟ او که با شهيد ما در يک محله زندگی می کرد، گفت: بازداشت او يک اشتباه بود. مگر نديدی که "آقا" برای او پيام داد؟ گفتم آری شنيدم، آری وزارت اطلاعاتی که علی فلاحيان وزيرش بود فقط يک خطای کوچک مرتکب شد. چند روز به عيد مانده از زندان آزاد شدم، برای ديدن خانواده ی آن جوانمرد همراه با همسر و فرزندان به خانه او رفتيم. خاطرات بسيار تعريف کردند و از اينکه يکی از شکنجه گران در روزهای آخر بر بالين عزيز ما حاضر شده، به دست و پای او افتاده و حلاليت طلبيده است. بعد به همراه خانواده ی آن عزيز به خانه ی والدين سعيد حجاريان رفتيم. پدر سعيد به ملاقات با "آقا" پس از بهتر شدن حال سعيد بعد از ترور اشاره کرد. سخنانی که در آن مجلس "آقا" بيان کرده بود، از کينه ی بزرگ و عميق سلطان حکايت می کرد. با شنيدن آن سخنان به فکر فرو رفتم که اين شخص کينه ای و انتقام گير، کی از سعيد ما دوباره انتقام خواهد گرفت؟
چه کسی قادر است چهره ی به نمايش در آمده ی زيدآبادی، رمضان زاده، حجاريان، صفايی فرهانی، ابطحی،تاج زاده، نبوی، و دهها بازداشت شده ی ديگر را از چشم و ذهن خود پس زند؟ هر بار که دو تن از بزرگان را به دادگاه می آورند تا متن از پيش تهيه شده ی بازجويان را قرائت کنند، بقيه ی بازداشت شدگان بی خبر از عالم را هم به تماشا می آورند تا ببينند که راهی جز اين در پيش ندارند. اين شکنجه ی ديگری است که آدمی را مجبور می کنند تا ترور شخصيت دوستانش را شاهد باشد. قربانی، بايد شاهد قربانی کردن يارانش باشد. اين رويداد هولناکی است که فقط گريستن بر آن کافی نيست،اين "جنايت عليه بشريت" است که سال هاست گرفتار آنيم ، هموطن.
اکبر گنجی هفتم شهريور ۱۳۸۸

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

ابطحی وبازجویش

ابطحی در توصیف ومعرفی بازجویش توی وبلاگش نوشته که« همان بازجویی که بارها گفته ام که خیلی با هم دوست هستیم »کسی میدونه که ابطحی کی وکجا بارها این موضوع را گفته؟ ابطحی که فقط توی دادگاه مثلا زنده وعلنی حرف زده ...به نظرم دادگاه به اصطلاح علنی اون چند بار تکرار شده و احتمالا اونجا از این دوستی گفته...شاید هم ابطحی با طرح این موضوع خواسته از دادگاهش رمز گشایی کنه.بعدا که ابطحی بیاد بیرون جزییات معلوم میشه! واقعا ابطحی رو چه جوری میخوان ازاد کنند

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

به داد ما برسین


آهای سران ملل!واسه ی قضیه ی هسته ای وبمب اتم ازترس جون خودتون راه براه قطعنامه و کوفت وزهرمار صادر میکنین ولی حالا که دارند وحشیانه حقوق بشر ما را نقض میکنن و وباخون ما وضو میگیرن وایسادین مثل بز نگاه میکنین وفقط سر تکون میدین...نژادپرستها مگه خون شما از خون ما ایرانیها رنگینتره!

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

پنجشنبه بعداز افطاردرحمایت از آیت الله صانعی نمایشگاه قرآن را سبزکنیم

امروزرفتم نمایشگاه قران که روز دومش بود...گشتی درون غرفه ها زدم وبیشتر هدفم بررسی این بود که ببینم کتابهایی که ازنویسنده های نو اندیش بود امسال ارایه شده یا نه ؟بد نبود خوشبختانه رساله ایت العظمی صانعی هم به وفور بود ..من پیشنهادم به دوستان این هست که چرا این نمایشگاه را ازانحصار افراد خاص خارج نکنیم پنجشنبه بعد از افطار همه بریم نمایشگاه وحداقل به خاطر قدردانی از صانعی هم که شده رساله ی اون رو بخریم تا بفهمن که ما همه جا حضور داریم وبه هرکسی که در مقابل ظلم قدعلم کنه براش ارزش قایل میشیم و اون تها نیست...دوستانی که زیاد مقید به تقلید نیستد توجه داشته باشند که ای کار ما بیشترجنبه ی نمادین داره...

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

ناخدای بی خدا

کشتی غول پیکر نظام که تا اندک زمانی پیش مغرور وسرمست به کاپیتانی ناخدای بی خدا وملوان های مزدورش هفتاد میلیون اسیر را باخود به مقصد نامعلومی درپهنای اقیانوس بیکران به اسیری میبرد چه معجزه آسا به تیر غیب گرفتار آمد... حفره ی بزرگی بر کف آن نمایان شده است که به هیچ وجه قابل ترمیم نیست...هفتاد میلیون اسیر سابق و آزاده ی کنونی خودرا برپهنای سبز اقیانوس انداخته وبه ساحل میرسد...صحنه های زیبایی را دراین اتفاق میشود دید ...ملوانهای خسته ازجور ناخدای بی خدا که به سفینه ی نجات سبز آویزان می شوند...ازین جمله معروفترین آنان ملوان یکم اکبر هاشمی است که به حق باید او را ملوان زبل نامید...اینک ای ناخدای بی خدا! هرچند که بارظلم وستم تورا بسیارسنگین کرده است! اما این سفینه سبز نجات بخش هنوز ظرفیت آویزان شدن تورا دارد