۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

به یاد شیرپیرعرصه اصلاحات که حسرت بر دل شکجه گرا ن گذاشته است


چگونه با دشمنت، به دوستــی تا کنـم؟/ تورخت زندان تنت، ومن تماشا کنـم
تو وقف زندان تنت، ومن بمانم خموش/ قســــــم به زن نازنم، اگر محابا کنم
اگرچــه تلخست حق، نمی توانم نهفت/زبان از آن بایدم، که آشکـــــارا کنم
زبان ســـــرخ مرا، غم سر سبز نیست/ به پای حق میروم، ز سر چه پروا کنم
ز نور یک آیه بس، که با گلی روشنی/ به شام زندانیـان، دریچــــه ای واکنم
گروه دور از خــدا، مدار جهلند و ظلم/خدای من! کافـرم اگـــر مـــدارا کنم
هـزار یوسف ببین، به بنـــد اینان اسیر/نـه موجب لعنتی که بر زلیــــخا کنم
نه باعث تهمتی، که گـرگ را بسته اند/ بگو که از این گنه، چرا مبـــرا کنم
به حکم دیوان بلخ، چه نارواها رواست /نقیب احکـامشان، بیار امضــــا کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر